تمام آن چیزهایی که تجربه میکند یک زن، تمام آن چیز هایی است که تجربه نمیکند یک مرد. زن بودن یعنی گیج خوردن در کابوسهایی که دم به دم به سراغت میآیند؛ بیآنکه بدانی، به سراغت می آیند. پـُرت میکنند از احساسهای متضاد دردناکی که هیچ دلیلی برای وجودشان نمییابی. هیچ دلیلی برای بودنشان، آمدنشان ... زن بودن بعضی وقتها مثل زیستن پس از مرگ، رنجآور است.مثل زمانی که دست به خودکشی می زنی و وقتی به هوش می آیی همهی کسانت را میبینی که برای زنده ماندنت تقلا کرده اند و تو با اولین نگاه آشنایی که بر چهرهات مینشیند ،میفهمی که شکست خوردهای و محکومت کرداند به تولد دوبارهای که نمیخواستی...
زن بودن گیج زدن است در آغوش. چه در آغوش باشی چه نباشی. چه رخوت هم آغوشی را درک کرده باشی و چه نه. تو گیج میخوری در توهم همآغوشیهایی که هر مردی با دیدنت درک میکند. تو به صرف زن بودنت در آغوشها جای گرفته ای. در کابوسهای مردانهای که عطرت را از همه چیز میگیرند...
زن بودن مثل حل کردن معماست. سوالهایی که آشنا و گاه غریبند و جوابهایی که در همه حال اشتباهند. جوابهایی که بی سرو تهت میکنند. همه جوابی در چنته دارند پُرت میکنند از دلیل از استدلال از... اما تو و فقط تو میدانی که چقدر همه از واقعیت دورند و تو و فقط تو میدانی که هر واقعیتی در اساس بی معناست که واقعیتها تو را احاطه کردهاند تا از واقعیتی که نمیدانی چیست؟ هست؟ نیست؟ دورت کنند. همه حکم مرگت را در دست گرفتهاند و تو اجرایش میکنی بی آنکه بدانی...
مریم
شخصاً معتقدم هنوز هم تبعیض هست چون مجال ابراز تجربیات زنانه نیست.
همه حکم مرگت را در دست گرفتهاند و تو اجرایش میکنی بی آنکه بدانی...
وای که چه خوب تک تک کلماتت رو زندگی کردم...
خیلی خوب بود...چقدر گیج می خوریم...
زن بودن یعنی فقط خودت،
شایدفقط خودت
اندکی
خودت رابفهمی
آه...
همه چی تقصیر مرداس
اینقد گفتن ضعیفید ونمی تونید که دیگه خودمون هم باور کردیم
وافسوس که با این باور زندگی می کنیم
درود وتبریک بهخاطر وبلاگت دوست عزیز